اربعین …
و آب شرمنده شد و شرمندگی آب جاودانه ماند، و ما …
چند تا از دوستان و اطرافیان کربلا هستند این روزها رو، چقدر دوست داشتم من هم این روزها میتونستم کربلا باشم …
«و با بوریا بدن های تکه تکه شده و آفتاب خورده را کفن کردند و به خاک سپردند. و معصوم باید بدن معصوم را به خاک بسپارد. پس خود را به بدن پدر رساند، ضجه ها وناله های بنی اسد به آسمان بلند شد. امام در آن روز بدون سر مطهرش دفن شد و امروز سرهای شهدا را به کربلا بازگرداندند و در کنار بدن ها دفن کردند …»
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم / باید این بار به غوغای قیامت برسم
من به قد قامت یاران نرسیدم ای کاش/ لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم
طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من / نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه است دعا کن من نیز / اینچنین کال نمانم به شهادت برسم
اگه آدما کبوتر بودند خیلی خوب بود . اونوقت هر وقت دلتنگ میشدن پر میزدن میرفتن مشهد بعدش هم یه سر به ارباب…یا اگه مثل این چند وقت من بر عکس همیشه پر از احساس ناخوشایند درجا زن بودند مینشستند روی گنبد و پر میشدند از حس های خوب.
چه کبوترهای عاشقی بودند کسایی که واسه اربعین پیاده پر کشیدند تا حرم ارباب . دلم میخواد منم یه بار اینجوری پرنده بشم. پرنده ای با پای پیاده!ارباب روسیاهم. براتم بده. براتمون بده.
@آشنا؟ غریبه؟
کاش اگر خودمان کبوتر نیستیم، دلمان کبوتر باشد، کبوتر حرمی …